آرزویم خوشبختیست ...

دختری دم بخت هستم ...

آرزویم خوشبختیست ...

دختری دم بخت هستم ...

۱۴ - ولنتاین و خبرای دیگه ...

ولنتاین همه مبارک ...  این چند روز بازار کادو و شکلات و عروسک و گل و همه چی گرمه ... منم اینجا هستم در خدمتتون ... واسه من که از کادو خبری نیست ... به همتون خوش بگذره ... با کادوهاتون حال کنید  

این پرشین من چش شده ؟ من اصلا نمیتونم واردش بشم تا آهنگ و عکس و ... رو آپلود کنم ... !!!

وارد سایت پرشین میشم بعد یوزر و پس رو وارد میکنم اما اصلا وارد نمیشه همون صفحه اول میمونه ... کسی میدونه چشه ؟ شاید من اشتباه راهشو وارد میشم ... نمیدونم ... هر روزم چک میکنم اما بازم همون جوریه ... اگه کسی بدونه چشه و کمکم کنه ممنون میشم ...

شنبه انتخاب واحد داشتم و اینقده سرعت اینترنت اومده پایین که مردمو زنده شدم تا وارد میشد و میزاشت من درسا رو اخذ کنم ...

دو ترم پیش ترم بهمن با یه استادی زبان فنی داشتم خیلی باحال بود منم کتاب خواهرمو میبردم که توش معنی داشت و استاد هر چی میپرسید من جواب میدادم و حسابی سر کلاسش اکتیو بودم و همیشه کلی ازم تعریف میکرد که تو خیلی زبانت عالیه و از این حرفا حتی یکی دو دفه بهم گفت بعد کلاس بیا پیشم کارت دارم وقتی رفتم گفت تو خیلی خوب اکتیوی سعی کن دنبالشو بگیری و مطمئنم که موفق میشی و خلاصه حسابی تشویقم میکرد و بهم روحیه میداد و منم نمیتونستم که بهش بگم که اینارو از رو کتاب بلدم و خداییش دلم برا خودم میسوخت که دارم دروغ بهش میگم اما خوب نمیشد راستشو بگم ... خدا جون منو ببخش استاد گلم تو هم منو ببخش ... یه دفه بهم گفت اصلا نگران پایان ترمت نباش و من همه جوره قبولت دارم منم بگو که چقدر ذوق کردم خدایی ... انصافا هم خیلی اطلاعاتش بالا بود و خیلی سر کلاس حرف میزد ... اما پایان ترم یه امتحانی گرفت که همه مونده بودن اینقده سخت اورده بود که خدا میدونه و چند تا از سوالاش از جایی بود که اصلا درس نداده بود و بقیه سوالا هم که دیدنی بودن  همه اعتراض میکردن اما اون که گوش نمیکرد ... بعد که من برگمو دادم و اومدم بیرون بهم گفت خانوم فلانی چجوری دادی منم گفتم استاد اونطور که باید خوب ندادم و ... گفت اصلا نگران نباش تو بهترین دانشجوی من بودی و خیلی سر کلاسم اکتیو بودی و نمرتم طوری رد میکنم که حقته و خیالت راحت !!! باشهو من دیدم که تو سر کلاس چطور بودی همون برام کافیه ... منو میگی دیگه داشتم ذوق مرگ میشدم ... حالا یکی دو تا از دوستام که میدونستن که من از رو کتاب میگم اینارو کلی از منو استاد عصبانی بودن که تو داری نامردی میکنی و از این حرفا ... و همون موقه استاده بهم گفت که شبکه – سخت افزار و ... هم درس میده ... و دوست دارم که اگه شد بازم دانشجوی خودم باشی که منم تو دلم گفتم حتما !!!!!!!! ...

بعدا نمره امتحانمو 19.5رد کرد و من کلی بازم ذوق مرگ شدم و دوستمو داد 10 !!!!! وای کف کرده بودم که ممکن بود منم اگه سر کلاسش اکتیو نبودم برام 10 رد میکرد و دوستم میگفت من مطمئنم بالاتر میگیرم اما خوب کیه که گوش بده و بهش گفتم برو خدارو شکر کن که بازم انصاف داشته 10 رو بهت داده و گرنه که ...

تا شنبه که اومدم سخت افزار بگیرم دیدم ... بــــلــــه این استاد محترم من  و یه استاد دیگه اینو ارائه دادن !!و اون یکی استاد تمام کلاساش ظرفیت تکمیل خورده بود به جز همین استادم که منم مجبور شدم باهاش بگیرم البته الانم در سعی و تلاشم که تو حذف و اضافه با اون یکی استاد کلاس بگیرم چون میدونم بدبختم میکنه از بس سخت گیره و بد میاره امتحاناتشو ... از بچه های ترم قبل هم که پرسیدم که باهاش سخت افزار داشتن و از دوستام هستن گفتن تا جایی که راه داره باهاش کلاس نگیر البته همشونم آخرش میگن تو رو که میشناسه تو که مشکلی نداری !!!! ازش بدم نمیاد هاا !! استاده خوبیه اما امتحاناتش و نمره دادنش بده ... حالا موندم که اگه با اون یکی استاده گیرم نیومد من چــــــی کـــار کـــنـــم ؟ ...!!!

جمعه 19 بهمن تولد دوستم بود که قم زندگی میکنه ... فردا میخوام کادوشو براش بفرستم !!! نمیدونم چرا انگاری طلسم افتاده بود هر روز که میخواستم برم تا براش پست کنم یه چیزی پیش میومد که نمیشد حالا خدا کنه فردا بشه دیگـــه ...

دیروز کلی دلم شکست ... چقدر بعضی از آدما میتونن بد باشن یه مرد !!! که حیف اسم  مرد که روش باشه جلوی چشام دل یه پسر بچه رو شکوند ... چیز خیلی مهمی نبود اما ... خیلی داغونم کرد ...هر دوشونم میشناسم ... شاید درست نباشه در مورد اون مرد اینجوری فکر کنم منظوری هم نداشت اما بدم اومد از کارش ... وقتی اونجوری اون بچه زد زیر گریه جیگرم آتیش گرفت و خودم ساعتها باهاش گریه کردم هر چند اون بچست و خیلی زود یادش رفت اما من هنوزم یادم میاد اعصابم بهم میریزه ... اون بچه خیلی برام عزیزه الانم بازم گریم گرفته ... دوست ندارم ناراحت بشه چرا آدما نمیفهمن اون بچست پاکه معصومه چطور دلشون میاد ... یه موقه هایی که خیلی عصبانی میشم و ممکنه سر بچه ای داد بزنم بعدش کلی میرم بوسش میکنم و براش خوردنی و هر چیزی که دوست داره میگیرم و ازش معذرت خواهی میکنم چون طاقت ندارم اما بعضیا ... !! بیخیال ...!!!

یه اخلاقی دارم که یه وقتایی بعضی چیزا میاد یادم  ... بعد هی میشینم فکر میکنم بهشون میگم آره طرف این منظورو داشت میخواست اینکارو بکنه و هزار تا فکر دیگه فقط هم خودمو داغون میکنم هااا ... بعدم دوباره میگم نه شایدم اینطوری نباشه و خودمو قانع میکنم و آروم میشم .... میخوام که اینطوری نباشم اما نمیدونم چرا نمیشه خیلی وقتا سکوت میکنم و تو خودم میریزم اما یه موقه هایی دلم میگیره و نمیتونم تحمل کنم ... البته الان رو خودم کار کردم و خداروشکر خیلی بهتر شدم و اینجوری خودم راحت ترم خیلـــــی ... هر دفه که اینجا مینویسم دلم گرفته دوست ندارم دوستامو که میان اینجا ناراحت کنم اما اینجا تنها جاییه که یه خورده آرومم میکنه ... تحملم کنید ... مرسی ...

بایتون ...

 

۱۳ - انرژی مثبت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۱۲ - مرسی ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۱۱ - شروع دوباره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.