آرزویم خوشبختیست ...

دختری دم بخت هستم ...

آرزویم خوشبختیست ...

دختری دم بخت هستم ...

160 - ترس و خوشبختی ...

چم شده .. اینهمه استرس و اضطراب و ترس چیه که دوباره اومده تو وجودم ..چرا همش فکرمیکنم من نمیتونم چیزیوکه دوس دارم بدست بیارم .. خدایا خودت بم آرامش بده همه چیو و خودمو میسپرم دست خودت ..تو از نیت قلبی من باخبر .. میدونم خودت بهترین برام رقم میزنی ... خدایاشکرت .. 

اما میون اینهمه دلتنگی واقعا مهسا سپیدبخت حرف دل منو با این پاراگراف زد :

یک سال و هفت ماه گذشت اما به اندازه ی یک عمر با تو خاطره دارم ...یقین دارم سبز ترین اتفاق سرنوشت منی ...قدم هایت هرگز در زندگی ام شوم نبود اصلا تو شاید آمدی تا سایه های زندگی را به روشنی تبدیل کنی ..یقین دارم خدا بهتر از تو را در زندگی ام نمی خواست ...حالا تمام آمال و آرزوی من شده دیدن همیشگیه لبخندهایت ..اخم کنی دنیایم زیر و رو میشود ...تمام آمال و آرزوی من شده رضایتت از بودنم در کنارت ...نمیدانی روزی چند هزار بار باید قربان صدقه ات بروم تا کمی فقط کمی دله خودم آرام بگیرد ...این دنیای عاشقانه ای را که با تو در این یک سال و هفت ماه داشتم را در دنیای دیروزم هم نداشتم. .. تو حتی یغمای تمام آنچه بودی که خودم جنگیده بودم ...خستگی تمام آن روزها را خدا معجزه وار به برکت آمدنت از تنم بیرون کرد ..و حالا زندگی ام شکوفا تر از همیشه است که با تو عجب بهاری دارم !!

تو شاهزاده سوار بر اسب سفید دنیای واقعی منی ... تورو میخواهم تاهمیشه ...

 یا امام رضا ..